جدول جو
جدول جو

معنی تنگ روزی - جستجوی لغت در جدول جو

تنگ روزی
فقیر، مسکین، مستمند
تصویری از تنگ روزی
تصویر تنگ روزی
فرهنگ فارسی عمید
تنگ روزی
(تَ)
درویش و مسکین و بی چیز و پریشان. (ناظم الاطباء). تنگدست. تنگ عیش. تنگ معاش. تنگ بخت. تنگ زیست. (از آنندراج) :
چرا زیرکانند بس تنگ روزی
چرا ابلهان راست بس بی نیازی ؟
ابوالطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384).
وآن تنگ دهان تنگ روزی
چون عود و شکر به عطرسوزی.
نظامی.
آفتاب ار بگردد از سر سوز
تنگ روزی شود زتنگی روز.
نظامی.
نه روزی به سرپنجگی می خورند
که سرپنجگان تنگ روزی شوند.
سعدی (بوستان).
نه آن تنگ روزیست بازارگان
که بردی سر از کبر بر آسمان.
سعدی (بوستان).
اگر روزی به دانش برفزودی
ز نادان تنگ روزی تر نبودی.
سعدی (گلستان).
بر آن تنگ روزی بباید گریست
که از بیم تنگی بود تنگ زیست.
امیرخسرو دهلوی.
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تنگ روزی
فقیر
تصویری از تنگ روزی
تصویر تنگ روزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگ رومی
تصویر چنگ رومی
صورت فلکی چنگ، از صورت های فلکی شمالی، دیگ پایه، شلیاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگ خویی
تصویر تنگ خویی
بدخویی، زشت خویی، تندخویی، بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تنگ روی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سا)
دهی از دهستان سراب دوره است که در بخش چگنی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تنگ خو:
جهان تنگ دیدیم بر تنگ خوی
مراآز و زفتی نکرد آرزوی.
فردوسی.
جان را به وداع آفرینش
از عالم تنگ خوی شستیم.
خاقانی.
سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست
شاهدان بازی فراخ و صوفیان بس تنگ خوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان دیلمان است که در بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان واقع است و 136 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان میمنداست که در بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد واقع است و 268 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ)
یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد است که در شمال باختری این شهرستان قرار دارد. این دهستان کوهستانی است و سه رشته کوه در آن وجود دارد که از شمال بجنوب و بموازات هم قرار گرفته اند و امتداد این کوهها را مسیر زاینده رود از باختر به خاور بطور عمودی قطع می کند. وآب قراء این دهستان از شعبات زاینده رود تأمین می گردد. این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده ودر حدود 2227 تن سکنه دارد. راه شوسۀ کوهرنگ از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ)
کنایه از کسی است که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند و آن را کم روی نیز خوانند. (انجمن آرا). کنایه از صاحب شرم و حیا. (آنندراج). مقابل سخت روی:
دوستی گر دیده ام دانش، ز دشمن دیده ام
چون تنک رویان ز من عیب مراپنهان نداشت.
رضی دانش.
، کسی که بدون ابرام درخواست چیزی کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ روی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بدخویی. (ناظم الاطباء) : آفت ملک شش چیز است، حرمان...و تنگ خویی و افراط خشم و کراهت... (کلیله و دمنه). و منعی نیکو، بی تنگ خویی می فرمای. (کلیله و دمنه).
چو دریا در دهد بی تلخ رویی
گهر بخشد چو کان بی تنگ خویی.
نظامی.
رجوع به تنگ خو و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
چسبانی و اختلاط. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
به تنگ درزی ربط صد آشناچه کنم
دلم خوشست که بیگانه همنشینت نیست.
تأثیر (از آنندراج).
بعضی گویند بضم اول و فتح نون (کذا) و کاف عربی (تنک درزی) بمعنی پیوستگی و وصل دو چیز باشد که محل وصل آنها به غور معلوم شود. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تنک درزی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
دهی از دهستان بویراحمد سرحدی است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ دِ)
دهی از دهستان و بخش قیروکارزین است که در شهرستان فیروزآباد واقع است و 329 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
تباه روزی. تیره روزی. بدبختی. رجوع به تبه روز و تباه روز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ)
شرمگینی. کم رویی. شرم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ)
لورا. (التفهیم). رجوع به لورا شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اندرگاهان. پنجی. فنجی. پنجک. پنجه. فنجه پنجۀ دزدیده. پنجۀ گزیده. خمسۀ مسترقه. ایام المسترقه. ایام المختاره: خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روزی بگذشتی به لهو کردن... مشغول شدندی. (روضهالمنجمین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کسی که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند. (فرهنگ رشیدی). کنایه از شخصی است که به اندک مبالغه مطلب بزرگی را قبول کند. (برهان). کسی که بدون ابرام درخواست کسی را قبول نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک روی شود، کنایه از بخیل و ممسک و ترشرو باشد. (انجمن آرا) :
بنالید درویشی از ضعف حال
بر تنگ رویی خداوند مال.
سعدی (از انجمن آرا).
، باریک چهره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ)
کسی که معاش و وجه گذران وی اندک باشد. (ناظم الاطباء) :
من آن حریف تنک روزیم که چون مه عید
تمام دور نشاطم به یک پیاله گذشت.
؟
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبه روزی
تصویر تبه روزی
تیره روزی، بدبختی
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از دوازده ماه ایران باستان دارای سی روز بود و سال سیصد و شصت روز بنابراین هر سال شمسی پنج روز کم داشت برای جبران در آخر هر سال پنج روز دیگر (بنام پنجه دزدیده) می افزودند تا سال شمسی درست سیصد و شصت و پنج روز باشد خمسه مسترقه بهیزک پنجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ دوزی
تصویر سنگ دوزی
طرح زینتی که با مهره، منجوق، پولک و سنگ های درخشان بر روی لباس دوخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگ رومی
تصویر چنگ رومی
((چَ گِ))
شلیاق، یکی از صورت های فلکی شمالی، که به صورت چنگی فرض شده است. پرنورترین ستاره آن نسر واقع می باشد و اثافی و دیگ پایه هم گویند
فرهنگ فارسی معین